امّ عماره انصارى: از مدافعان پيامبر(صلى الله عليه وآله) در غزوه احد
نسيبه (لبيسه)[69] دختر كعب بنعمرو بنعوف از بنىمازن بننجّار خزرجى[70] جزو نخستين مسلمانان يثرب است.[71]او غير از نسيبه ام عطيه است كه از زنان سرشناس بصره و راوى حديث به شمار مىرفت[72]، هرچند همنامى و عملكرد مشابه اين دو، برخى را به خطا افكنده است.[73]امّ عماره از زنان كوشا و پرتلاش[74] دوران مدينه پيامبر(صلى الله عليه وآله) است. در بيعت* عقبه دوم كه 73 تن از يثربيان براى گفتوگو با رسول خدا به مكّه آمده بودند، فقط دو زن حضور داشتند كه يكى از آنان او بود و با حضرت بيعت كردند.[75]پس از هجرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به مدينه و آغاز غزوهها، نسيبه نقش مهمّى در جنگها يافت. در نبرد اُحد به همراه همسر و دو پسرش شركت كرد. او كه به قصد پرستارى و مداواى مجروحان و آبرسانى به آنان آمده بود، مردانه جنگيد. ابنسعد از خود او نقل مىكند كه چون در احد مسلمانان گريختند نزد پيامبر آمدم و با شمشير زدن و تيراندازى، از او دفاع كردم تا مجروح شدم. از پيامبر(صلى الله عليه وآله)نقل است كه من به راست و چپ ننگريستم، جز اينكه امّعماره را ديدم كه از من دفاع مىكرد و شمشير مىزد.[76] در همين نبرد، چون ابنقميئه ليثى فرياد برآورد كه محمّد را به من نشان دهيد تا او را از پاى درآورم و بدين طريق، عزم كشتن پيامبر كرد، به دفاع از حضرت برخاست و زخم عميقى در گردن يافت كه تا يك سال التيام نيافت[77] و رسول خدا كه خود جوياى حال او بود، با آگاهى از سلامتش مسرور شد. امّ عماره با اينكه خود 12 زخم برداشته بود[78] فرزندش را به مبارزه با دشمن ترغيب مىكرد تا آنجا كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)توانايى او را با بيان «اى امّ عماره! چه كسى به قدر تو تواناست؟» ستود. دلاورى و استقامت وى و خانوادهاش در اُحد*، آنان را مشمول دعاى رسول خدا كرد و حتى حضرت مقام آنان را از فلان و فلان برتر دانست.[79] مجلسى ضمن تعيين مصداق فلان و فلان در سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله)، از مقام والاى اين زن سخن دارد.[80]
گفتهاند: وقتى در اين غزوه پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را ستود، از حضرت خواست تا از خداوند بخواهد كه او و خانودهاش را در بهشت با پيامبر رفيق كند و رسول خدا نيز چنين كرد.[81]
امّعماره در غزوه بنىقريظه حضور داشت و از غنايم آن سهمى برد و در ماجراى حديبيه، يكى از 4 زن همراه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود[82] و گويا در همين واقعه، حضرت در چادر آنان از همراهان بيعت گرفت.[83] وى در بيعت رضوان[84] و در عمره قضا[85] و نيز در نبرد خيبر حضور داشت[86] و در غزوه حنين كه در سپاه مسلمانان سستى افتاد، ضمن پاشيدن خاك بر چهره فراريان، فرياد برآورد كه از خدا و رسول او به كجا مىگريزيد؟[87]
امّعماره پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله)، در نبرد يمامه شركت كرد. در اين جنگ فرزندش به دست مسيلمه قطعه قطعه[88] و دست امّ عمارة نيز قطع شد[89] و پس از بازگشت، ابوبكر به عيادتش رفت.[90]
امّعماره از راويان حديث پيامبر[91] و فردى مورد اعتماد و اهل عبادت و روزه بود[92] و به تعبير خواب آشنايى داشت[93] و در زمان عمر، از آن رو كه در نبرد اُحد مورد قدردانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرار گرفته بود، به او توجّهى ويژه مىشد.[94]
امّعماره در نهايت (سال 14 هجرى) در زمان خلافت عمر در گذشت.[95] اينكه همسرش در اين زمان و در ديگر مقاطع چه كسى بود، روشن نيست. ابن سعد مىگويد: امّعماره با زيد بن عاصم ازدواج كرد و عبداللّه و حبيب، دو صحابى پيامبر(صلى الله عليه وآله)را از او آورد؛ سپس با غزيّه ازدواج كرد و تميم و خوله را آورد[96]؛ امّا در جاى ديگر، سه ازدواج براى او ذكر مىكند كه اوّلى آن غزيّه سپس زيد بنعاصم و از سومى ياد نكرده است.[97] واقدى در گزارش حال او در اُحد، از همسرش غزيّه سخن دارد[98]، گرچه فرزندانش را باعنوان ابنزيد مىشناساند[99]، بنابراين بايستى ابتدا همسر زيد و سپس غزيّه بوده باشد.[100]
امّ عماره در شأن نزول:
مفسران در ذيل دو آيه از او سخن به ميان آوردهاند:1. عكرمه[101] از خود او نقل مىكند كه گفت: روزى نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدم و از اينكه همه چيز از آن مردان است، به اعتراض گفتم: زنان را به چيزى نمىبينم كه آيه 35 احزاب/33 در پاسخ وى نازل شد: «إِنّ المُسلِمينَ و المُسلِمتِ و المُؤمِنينَ و المُؤمِنتِ ...» در زاد المسير 5 قول براى سبب نزول آيه ذكر شده كه يكى از آنها گفتار پيشين است.[102]
2. وقتى قمى در ذيل آيه 122 آلعمران/3: «اِذ هَمَّت طَـائِفَتانِ مِنكُم اَن تَفشَلا» از پايدارى برخى از مسلمانان سخن مىراند، نام نسيبه را نيز ياد مىكند.[103]
مفسران درجايى ديگر از امّعماره ياد نكردهاند؛ امّا براساس سخن واقدى[104] و ابنعبدالبر[105] كه از حضور او در بيعت رضوان حكايت دارد مىتوان وى را مشمول آيه 18 فتح/48 دانست كه در بيان وصف بيعت كنندگان با رسول خداست.
منابع
الاستيعاب فى معرفة الاصحاب؛ الاصابة فى تمييز الصحابه؛ انساب الاشراف؛ بحار الانوار؛ تفسير القمى؛ حلية الاولياء و طبقات الاصفياء؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ سنن الترمذى؛ السيرة النبويه، ابنهشام؛ الطبقات الكبرى؛ عارضة الاحوذى بشرح جامع الترمذى؛ كتاب الثقات؛ مسند احمد بن حنبل؛ معالم التنزيل فى التفسير والتأويل، بغوى؛ المعجم الكبير؛ المغازى؛ المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم.سيد عليرضا واسعى
[69]. المعجم الكبير، ج 25، ص 30؛ بحار الانوار، ج 19، ص 24.
[70]. الطبقات، ج 8 ، ص 303.
[71]. السيرة النبويه، ج2، ص441.
[72]. الاستيعاب، ج 4، ص 502 .
[73]. الثقات، ج 3، ص 423.
[74]. حلية الاولياء، ج 2، ص 77.
[75]. السيرة النبويه، ج2، ص466؛ روض الجنان، ج4، ص472.
[76]. المنتظم، ج 3، ص 107.
[77]. المغازى، ج 1، ص 269 ـ 271.
[78]. الطبقات، ج 8 ، ص 306؛ الاصابه، ج 8 ، ص 441؛ بحار الانوار، ج 20، ص 132.
[79]. المغازى، ج 1، ص 273؛ الطبقات، ج 8 ، ص 413.
[80]. بحار الانوار، ج 20، ص 133.
[81]. المغازى، ج 1، ص 273.
[82]. همان، ج 2، ص 574 .
[83]. همان، ص 603 .
[84]. الاستيعاب، ج 4، ص 503 .
[85]. الطبقات، ج 8 ، ص 303.
[86]. المغازى، ج 2، ص661 ، 685 .
[87]. تفسير قمى، ج 1، ص 314.
[88]. الطبقات، ج 8 ، ص 303.
[89]. السيرة النبويه، ج 2، ص 466.
[90]. انساب الاشراف، ج 1، ص 398.
[91]. مسند احمد، ج 7، ص 508 ، 592 ؛ سنن الترمذى، ج 2، ص 225.
[92]. حلية الاولياء، ج 2، ص 77.
[93]. الطبقات، ج 8 ، ص 306.
[94]. المغازى، ج 1، ص 271.
[95]. المنتظم، ج 3، ص 107.
[96]. الطبقات، ج 8 ، ص 303.
[97]. همان، ص 306.
[98]. المغازى، ج 1، ص 268.
[99]. همان، ص 272.
[100]. الطبقات، ج 8 ، ص 303.
[101]. المعجم الكبير، ج 25، ص 32؛ تفسير بغوى، ج 3، ص 456.
[102]. زاد المسير، ج 6 ، ص 383 ـ 384؛ المعجم الكبير، ج 25، ص 32.
[103]. تفسير قمى، ج 1، ص 143.
[104]. المغازى، ج 2، ص 603 .
[105]. الاستيعاب، ج 4، ص 503 .